نگاشته شده توسط: پیام نیکبخت | 18/01/2010

قرآن نیازی به تفسیر ندارد (بهمراه تعلیقات مدیر وبلاگ در انتهای صفحه)

قرآن نیازی به تفسیر ندارد

(بهمراه تعلیقات مدیر وبلاگ در انتهای صفحه)*


ذلک الکتب لاریب فیه هدی للمتقین(بقره/2)

این کتابیست که در آن هیچ شکی نیست و راهنمای پرهیزکاران است

نویسنده: علی حسین امیری

سلام بر پیامبر اسلام و خاندان پاکش و اصحاب وفادارش.

پس از ظهور اسلام و طی قرون بعدی تعدادی از علمای مذاهب اسلامی آیات قرآنی را به مردم تعلیم می دادند و در این امر به تفسیر برخی از آیات می پرداختند و یا آیه مورد نظر را مصداق برخی از روایات و احادیث می دانستند و با آن حدیث به تفسیر آیه مورد نظر می پرداختند که البته همگی آنها نیز در دایره همان مذهب و فرقه موروثی خودشان بوده است و در واقع چنانچه حدیث و روایتی مخالف با موارد مستند ایشان بود بطور حتم نمی پذیرفتند[1].

حال آیا اصلا قرآن نیازی به تفسیر دارد یا خیر؟

اهل سنت به حدیث کتاب الله و سنتی استناد می کنند[2] و اهل تشیع به حدیث کتاب الله و عترتی و هر دو برای تفسیرات خود به سنت و عترت در کنار قرآن معتقدند و در واقع این دو را مفسر آیات قرآنی می دانند.

حدیث کتاب الله و سنتی صحیح می باشد(کتاب الله و عترتی دارای اشکال است) ولی باید صراحتا گفت که قرآن نیازی به تفسیر نداشته و ندارد.

در همان ابتدای قرآن آمده: ذلک الکتب لاریب فیه هدی للمتقین(بقره/2)این کتابیست که در آن هیچ شکی نیست و راهنمای پرهیزکاران است.[3]

شما چیزی را که در آن شک و شبهه و تردیدی باشد تفسیر و توجیه می کنید[4] نه چیزی که لاریب فیه و بدون شک باشد و خود را نور معرفی کند، چیزی که حجت، بینه، دلیل آشکار ، فرقان و جدا کننده حق از باطل باشد که نیازی به تفسیر و مفسر ندارد، در ضمن دقت کنید که آخوندهای حقه باز و گمراه مذهب تشیع معنای این آیه را به دلخواه خود چنین ترجمه می کنند: این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکارانست. در صورتیکه در آیه مذکور آمده: لاریب فیه و فیه یعنی: در آن(یعنی در قرآن) هیچ شکی نیست، نه اینکه بی هیچ شک راهنمای پرهیزکارانست.

حال چنانچه کسی سوال کند پس سنت و حدیث در کنار قرآن برای چیست؟ در جواب می گوییم: مسلم است که وجود سنت حتمی و واجب بوده، ولی اولا: برای مواردی بوده که قرآن مسکوت گذاشته است مثل احکام و مواردی دیگر که می بایست به تاریخ اسلام و همان سنت نبی اکرم(ص) رجوع کنیم و آنرا دریابیم، مثلا تعداد رکعات نماز در قرآن نیست، ولی سنت متواتر پیامبر اسلام آنرا بیان(نه تفسیر) نموده است. خود نماز در قرآن بیان شده و هرکس معنای آنرا براحتی می فهمد ولی تعداد رکعاتش و مواردی که بیان نشده را از سنت می فهمد(و پیروی از سنت نیز در همان قرآن بیان شده که پیامبر برایتان اسوه حسنه است و غیره ….) ثانیا: همان احادیث رسیده نیز می بایست با قرآن مطابقت داشته باشند تا پذیرفته شوند. ثالثا: پیامبر(ص) با وحی در ارتباط بوده و چنانچه خطایی می کرده فورا متذکر می شده و مشخص است که در این زمینه دیگران(حتی امامان شیعه) با پیامبر قابل قیاس نیستند و پیامبر(ص) برای توضیح آیات الهی از وحی استفاده می کرده و تازه همان آیات نیز روشن و قابل فهم بوده اند و پیامبر(ص) تنها مواردی خاص را بیان می نموده تا به درک مطلب کمک کرده باشد نه اینکه آیه مورد نظر غیر قابل فهم بوده باشد و نیاز به تفسیر داشته باشد.

چنانچه نیازی به تفسیر قرآن بود پیامبر اسلام(یا همان امامان شیعه) یک کتاب تفسیری از خود بجا می گذاشتند[5] و می بینیم که چنین چیزی رخ نداده است(تنها کتابی منسوب به حسن عسکری که البته آثار جعل و بیسوادی در آن آشکار است)

آیات تاویلی دیگری چون صور و موارد مربوط به قیامت نیز تفسیر نمی خواهند چون هرکس معنا و منظور و هدف آن آیات را متوجه می شود و تنها چگونگی و شکل آنها را نمی فهمد که آن نیز تاویلش در قیامت رخ می دهد و نیازی به تفسیر کردنش نیست و در حقیقت اینها موارد مربوط به ایمان به غیب هستند و یا متشابهاتی چون جن[6] و می بینیم در قرآن آمده آنهایی که در دلشان مرض است به دنبال متشابهات می روند و راسخون در علم تنها می گویند به آنها ایمان داریم. پس نیازی نیست این موارد را نیز با احادیث و روایات جعلی خود و یا با  امیال و مذهب تقلیدی و موروثی خود، تفسیر کنیم.

فراموش نکنید اگر بنا بود تمامی موارد ریز و درشتی همچون تعداد رکعات و در واقع ریزترین فروع دینی در قرآن بیان شوند، آن موقع کتاب آسمانی بسیار حجیم می شد و البته خداوند موارد مهم و اصول عقاید دینی را بیان نموده(یا حتی برخی از همان موارد جزئی را) و البته مسلم است که قرآن برای نجات مردم به موارد و اصول عقاید اساسی و مهمی چون توحید و معاد و نبوت بیشتر پرداخته است، ولی چنانچه بنا بود ریزترین جزئیات فقهی و احکام اسلامی هم در کتاب بیایند آنوقت می بایست کتابی همچون رساله های فعلی علمای اسلامی در چندین جلد فرستاده می شد و تازه در آخر هم باز برای عده ای سوالاتی وجود داشت و کسانیکه به علوم فقهی و اسلامی آگاهی دارند بخوبی می دانند که اینگونه نیازها و اینگونه شبهات و سوالات پایانی ندارد و نمی شود همه را در کتابی گنجاند، البته دین آسان بوده و این مذاهب بعدی بوده اند که آنرا پیچیده کرده اند[7] و در واقع با رجوع به سنت پیامبر اسلام موارد مسکوت گذاشته شده قابل حل هستند و نیازی به تفسیر المیزان و تفسیرهای دیگر نیست.

شما چنانچه سری به کتب تفسیری بزنید تازه بیشتر گیج می شوید و می بینید که نویسنده برای یک آیه چندین احتمال را ذکر کرده و آخر سر خودش هم نفهمیده چه می خواهد بگوید و خواننده را نیز متحیر و گمراه نموده است.(رجوع به این کتب تفسیری تنها برای محققی که در حال بررسی آراء مختلف است توصیه می شود)[8]

تفسیر کردن قرآن و سنت(و اسلام بطور کلی) بدین معناست که خدا و رسولش نعوذبالله نتوانستند منظورشان را به درستی و به خوبی بیان کنند و این من هستم که بهتر می توانم آن موارد را بیان کنم.

جالب است در مذهب تشیع گاهی حتی احادیث را نیز تفسیر می کنند و مثلا می گویند منظور از وجود اسب به هنگام ظهور امام زمان در واقع خود این حیوان اسب که نیست بلکه منظور وسیله نقلیه و حرکت است!!! یا شمشیر نیز چیز دیگریست چون قلم و غیره…

ما می گوییم پس لابد خود امام زمان هم چیز دیگریست و اصلا وجود خارجی ندارد و برای همین هیچ موقع ظهور نمی کند و شما باید کمی تحقیق و تفسیر بیشتر انجام دهید و خود کلمه مهدی را نیز تفسیر کنید، شاید به چیزهای دیگری برسید(مثلا به خامنه ای)

با مراجعه به آیات قرآن نیز می بینیم که تفسیر رد شده است، همچون اینکه:

ولا تقف مالیس لک به علم ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا. (سوره اسراء آیه 36)

و هرگز بر آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دلها همه مسئولند.

و در سوره النجم آیه 28 چنین آمده:

ومالهم به من علم ان یتبعون الا الظن وان الظن لایغنی من الحق شیئا.

و حال آنکه هیچ علم به آن ندارند و جز در پی گمان و پندار نمی روند و ظن و گمان هم در فهم حق و حقیقت هیچ سودی ندارد.

تمامی این آراء و فتاوا و تفسیرها(حتی به گفته خود مجتهدین) ظنی هستند و در قرآن پیروی از ظن و گمان مردود اعلام شده است و حتی چنین آمده که:

و من اظلم ممن افتري علي الله كذباً اولئك يعرضون علي ربهم و يقول الا شهد هولاء الذين كذبوا علي ربهم الا لعنة الله علي الظلمين.

و کیست ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد ، اینان را(در قیامت) به پیشگاه پروردگارشان عرضه دارند و گواهان گویند اینان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ بستند، بدانید که لعنت الهی بر ستمکاران(مشرک) است.(هود/18)

در انتها متذکر می شویم که توضیح(نه تفسیر) آیات الهی و بیان شان نزول آنها و حوادث صدر اسلام(البته نه روایات جعلی و افسانه ها)، برای تعلیم بهتر آیات به مردم مانعی ندارد و ما با این مسئله مشکلی نداریم، ولی تفسیر آیات الهی و اینکه قرآن بدون اهل بیت، قرآن نیست، جزو موارد پوچ و بی اساس هستند و قرآن بدون اهل بیت هم قرآن است و اینکه بقیه الله امام زمان است و جناب کلینی و مجلسی خرافی زحمت کشیده اند و انبوهی از این احادیث جعلی را جمع آوری نموده اند تا وجود مهدی و خلافت بلافصل علی و عصمت ائمه را از قرآن به اثبات برسانند به هیچ عنوان برای ما قابل پذیرش نیست.

بهترین توضیح و یا همان تفسیر قرآن، تفسیر آیه به آیه قرآن است که بلامانع می باشد(القرآن یفسر بعضه بعضا)، حضرت علی(ع) در نهج البلاغه[9] در خطبه 133 فرموده : و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض …  یعنی آیات قرآن بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر می کند و پاره ای بر پاره دیگر گواهی دهد، همینطور در خطبه 18 فرموده : آیا خدای سبحان دین کاملی فرستاد پس پیامبر(ص) در ابلاغ آن کوتاهی ورزید در حالی که خدای سبحان می فرماید ما در قرآن چیزی را فروگذار نکردیم و فرمود در قرآن بیان هر چیزی است و یاد آور شد که بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست، پس خدای سبحان فرمود: اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل می شد اختلافات زیادی در آن می یافتند. حتی از نبی اکرم(ص) در این رابطه پیرامون سوره انعام آیه 82 در صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن مسعود نقل شده که چون آیه نازل شد بر اصحاب گران آمد و گفتند: کدام یک از ماست که در حق خویش ظلم نکرده باشد و رسول خدا(ص) فرمود: چنین نیست که شما پنداشته اید، آن ظلم در اینجا همانند آن است که لقمان با فرزندش می گوید: ای پسرم به خدا شرک میاور که شرک ظلمی بزرگ است( لقمان/13) شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز در کتاب مقدمه فی اصول التفسیر( لبنان دارالمکتبه الحیاه 1980 م ) بدینگونه تفسیر اشاره کرده است.

حضرت علی(ع) در خطبه 87 نهج البلاغه در وصف عالم نمایان فرموده : قرآن را بر امیال و خواسته های خود تطبیق می دهد و حق را به هوس های خود تفسیر می کند و در خطبه 17 نیز فرموده : و مردی که مجهولاتی به هم بافته و در میان انسانهای نادان امت جایگاهی پیدا کرده و در همان خطبه فرموده: آدم نماها او را عالم نامیدند که نیست و چیزی را بسیار جمع آوری می کند که اندک آن به از بسیار است(مثل بسیاری از کتب تفسیری و یا احادیث بحارالانوار و کافی) و دانش و اطلاعات بیهوده فراهم آورد و در همان خطبه نیز فرموده : روایات را بدون آگاهی نقل می کند چون تندبادی که گیاهان خشک را بر باد دهد روایات را زیر و رو می کند که بی حاصل است و نیز فرموده : و جز راه و رسم خویش مذهبی را حق نمی داند و در میان آنها کالایی خوارتر از قرآن نیست اگر آن را آنگونه که باید بخوانند و متاعی سود آورتر از قرآن نیست اگر آن را تحریف کنند.

به هنگام ظهور اسلام یک عرب بیسواد پابرهنه منظور آیات قرآنی را بخوبی در می یافته است[10]، پس هم اکنون نیز شما کمتر از مردم آن زمان نیستید و قرآن نیز برای همه مردم جهان و همه زمانهاست، پس آخوند حقه باز را رها کنید چون این روبه صفتان نیمی از آیات قرآن را مربوط به علی و نیمی دیگر را مربوط به امام زمان می دانند!!!، پس خودتان وارد مرحله تحقیق و خواندن قرآن شوید و از تقلید دست بردارید و آیات را با برداشتن عینک مذهبی خود بخوانید تا به رستگاری برسید، ان شاء الله.[11]


تعلیقات مدیر وبلاگ بر این مقاله – پیام نیکبخت

* گمان من بر این است که منظور نویسنده گرامی مقاله از عبارت تفسیر، تفسیر به رای شخصی میباشد که (تفسیر قرآن با استفاده از رای حرام میباشد) (مجموع الفتاوی/م13/ص370). اما در مورد علم تفسیر قرآن بر اساس نصوص قطعی توضیح اینکه: بدون شک التزام هر مسلمان به کتاب خدا و اجرای احکام و آداب آن وابسته به میزان فهم او از قرآن است، و راه فهم قرآن، شناخت معانی آیات بر اساس مراد خداوند از آن میباشد، و بی تردید خداوند خودش از هر کس دیگر به مراد از کلامش داناتر است، سپس پیامبرش صلی الله علیه وسلم داناترین امت به آن میباشد، سپس شاگردان پیامبر یعنی اصحاب رضی الله عنهم از هر کس دیگری به آن داناترند و پس از آنها تابعین داناترین امت هستند. بر همین اساس بهترین شیوه تفسیر قرآن آنست که قرآن با خود قرآن تفسیر شود، سپس بوسیله سنت تفسیر شود پس از آن با استفاده از اقوال اصحاب و تابعین این کار انجام شود که این در مقابل تفسیر به رای قرار دارد. درست است که در هنگام مطالعه تفاسیر، خواننده تعدد اقوال اصحاب و تابعین را مشاهده میکند اما این به معنای اختلاف تضاد در آن اقوال نیست که برای روشن شدن مطلب سه نکته اساسی قابل ذکر هست:

الف- بهترین روش تفسیر

ابن تیمیه رحمت خدا بر او باد میگوید: ] صحیح ترین روش آنست که قرآن با قرآن تفسیر شود، پس آنچه که در مکانی (از قرآن) مُجمل و خلاصه وار بیان شده است در موضعی دیگر (از قرآن) تفسیر شده است، و آنچه که در مکانی مختصر آمده است در موضعی دیگر بسط داده شده است. پس اگر آن روش به تو آگاهی داد سپس بر تو واجب است که به سنت رجوع کنی چون سنت قرآن را تشریح میکند و آنرا توضیح میدهد، امام شافعی میگوید: هر آنچه که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به آن حکم کرده است از فهم او از قرآن بوده است، خداوند متعال میفرماید: (إنا أنزلنا إليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما أراك الله ولاتكن للخائنين خصيما) النساء/105 و همچنین میفرماید: (وأنـزلـنا إليـك الـذكــر لتبـين للنـاس مانزل إليهـم ولعلهـم يتفــكرون) نحل/44 و همچنین میفرماید (وماأنزلنا عليك الكتاب إلا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه وهدى ورحمة لقوم يؤمنون) نحل/64 و به همین خاطر رسول خدا صلی الله علیه وسلم میفرماید: (آگاه باشید که همانا من قرآن را آوردم و مثل آنرا همراه آن آوردم)  یعنی سنت. – تا آنجا که میگوید – هنگامی که تفسیر نه در قرآن و نه در سنت یافت نشود آنگاه به اقوال اصحاب مراجعه میکنیم، چون آنها بخاطر آنچه که شاهد آن بوده اند و  احوالی که مخصوص آنها بوده، داناترین مردم به تفسیر قرآن هستند، همچنین آنها فهم تام و علم صحیح و عمل صالحی داشتند بالاخص علما و بزرگان آنها همانند ائمه اربعه یعنی خلفای راشدین … – تا آنجا که میگوید – اگر تفسیر در قرآن و سنت یافت نشد و از طریق اصحاب نیز بدست نیامد، در آن هنگام بسیاری از ائمه به اقوال تابعین رجوع میکنند – تا آنجا که رحمت خدا بر او باد میگوید -: شعبة بن الحجاج وغیر او میگویند: اقوال تابعین در فروعات هم حجت نیست پس چگونه در تفسیر حجت است؟ یعنی نسبت به اقوال غیر خودشان حجت نیست، و این کاملاً صحیح است، اما اگر بر روی چیزی اجماع داشته باشند در حجت بودن آن شکی نیست، پس اگر اختلاف داشته باشند پس قول بعضی از آنها بر بعض دیگر و کسانی که پس از آنها می آیند حجت نیست و در آن هنگام به لغت قرآن یا سنت یا عموم لغت عرب یا اقوال اصحاب در آن مورد رجوع میشود.[ (مجموع الفتاوی/13/363-370)

ب- اسباب اختلاف ما بین سلف در تفسیر

کسی که کتب تفسیر را میخواند اقوال زیادی را در معنی یک آیه واحد می یابد و گمان میکند اختلاف بزرگی در تفسیرشان از قرآن وجود دارد. اما حقیقت اینست که (اختلاف بین سلف در تفسیر اندک است و اختلافشان در احکام بیش از اختلافشان در تفسیر است، و اغلب اختلافات مابینشان از نوع اختلاف تنوع است نه اختلاف تضاد) (المجموع الفتاوی/13/333) اختلاف تنوع دو گونه است: گونه اول اینست که مسمی به عبارتی عین خودش تعبیر شود اگرچه صفتی در آن باشد که در دیگری نباشد مثل تفسیر (الصراط المستقیم) به قرآن، اسلام، سنت و جماعت، طریق بندگی و امثال اینها که تمامشان به یک ذات واحد اشاره میکنند اما هر کدام به صفتی از صفتهایش آنرا توصیف میکنند. گونه دوم اینست که به منظور مثال آوردن و تفهیم موضوع به مستمع بعضی از اسامی عام آن را ذکر میکند. برای نمونه در مورد آیه (ثم أورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا، فمنهم ظالم لنفسه، ومنهم مقتصد، ومنهم سابق بالخيرات) برخی میگویند: سابق کسی است که نمازش را در اول وقت میخواند، مقتصد کسی است که در اثناء وقت میخواند و ظالم کسی است که نماز عصرش را در آخر وقت میخواند. برخی میگویند: سابق کسی است که با صدقه احسان میکند، مقتصد بیع میکند و ظالم ربا میخورد. به همین ترتیب تا آخر. و در حقیقت این اختلاف نیست زیرا هر کدام از آنها مثال یا نوعی از انواع اسم عام را ذکر کرده است. شیخ الاسلام در جلد سیزدهم از مجموع الفتاوی انواع اختلاف را بصورت کامل و شفاف بیان کرده است. شیخ الاسلام توضیح داده است که خیلی کم اتفاق می افتد که دو لغت مترادف باشند و این امر در الفاظ قرآن یا نادر هستند و یا اصلاً وجود ندارند و به ندرت پیش می آید که یک لغت تمام معنی یک لغت دیگر را پوشش دهد. و همچنین مفسرین معانی را با الفاظ نزدیک به هم تعبیر کرده اند نه مترادف، به همین خاطر، شیخ الاسلام نکته مهمی را برای افرادی که کتب تفسیر میخوانند بیان میکند و آن اینست که عبارات سلف را در این گونه حالات جمع کند و مجموع عبارات ایشان دلیلی بر مقصود یک یا دو عبارت میباشد. مجموع الفتاوی جلد سیزدهم صفحه 341 را ملاحظه کنید.

ج- انواع تفسیر

کثرت تفاسیر موجود مسئله ایست که فرد طالب علم با آن مواجه میشود و راه چاره اینست که انواع و اقسام آنها را بشناسد تا بر اساس سطح علمی خود تفسیر مناسب را مطالعه کند. از جهات متعددی تفاسیر مختلفی وجود دارند: از جهت روش تفسیر، از جهت بسط و ایجاز، از جهت اهمیت قائل شدن به یک یا چند نوع از علوم قرآن مثل احکام یا لغت یا نحو یا قرائتها. بحث در این رابطه طولانی است و خواننده گرامی میتواند به کتابی که اینجانب این توضیحات را از انجا آوردم مراجعه کند: (الجامع في طلب العلم الشريف) باب هفتم مبحث سوم.

[1] طبق اطلاع اینجانب (مدیر وبلاگ) این ماجرا  در میان مفسرین اهل سنت و جماعت صادق نبوده و نیست بلکه برای اهل رای و تصوف و جهم و ارجاء و تشیع صادق بوده است.

[2] قبل از هر چیز استناد اهل سنت و جماعت به آیات الهی محکم الهی همچون (إنا أنزلنا إليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما أراك الله ولاتكن للخائنين خصيما) و (وأنـزلـنا إليـك الـذكــر لتبـين للنـاس مانزل إليهـم ولعلهـم يتفــكرون) و (وماأنزلنا عليك الكتاب إلا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه وهدى ورحمة لقوم يؤمنون) و (وإذ أخذ الله ميثاق الذين أوتوا الكتاب لتبيننه للناس ولا تكتمونه) و (ولا يأتونك بمثل إلا جئناك بالحق وأحسن تفسيرا) مثل این آیات میباشد.

[3] بر اساس تفسیر قرآن با قرآن میگوییم: (تَنزِيلُ ٱلْكِتَـٰبِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلْعَـٰلَمِينَ) مفسر آیه دوم بقره است یعنی شکی نیست که از جانب پروردگار نازل شده و کلام خداست. تعبیر کردن آیه بصورت (هیچ شک و شبهه ای در آن نیست و نیاز به تفسیر ندارد) یک رای شخصی است و مستند قرآنی ندارد.

[4] (وأخر متشابهات) رای فوق را با این شیوه بیان باطل میکند.

[5] همان سنت قطعی رسول خدا مفسر قرآن میباشد لذا چنین چیزی رخ داده.

[6] روایات صحیح السند بسیاری در رابطه با جن ثبت شده و شما شما چگونه با این قاطعیت پی بردید که جزو متشابهات هست؟ مگر هر آنچه از غیب بیان شده مثل ذات الله جزو متشابهات محسوب میشود و نباید راجع به آنها سخن گفت؟؟

[7] اگر منظور از مذاهب، فرقه های تشیع و تصوف و تجهم و ارجاء و امثالهم باشد این سخن صحیح است و ائمه مذاهب اربعه با هدف تصحیح مفاهیم و مبارزه با مروجین احادیث جعلی اقدام به اجتهاد در دین کردند و هرگز ادعای بر حق بودن و تشکیل فرقه نداشتند و بر خلاف تشیع و امثالهم متمسک به قرآن و سنت بودند.

[8] رجوع به آن دسته از کتب تفسیری که شخص مفسر آنرا با رای شخصی خود تاویل کرده باشد صحیح نیست و شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: (من فسَّر القرآن أو الحديث وتأوّله على غير التفسير المعروف عن الصحابة والتابعين فهو مفتر ٍ على الله، ملحد في آيات الله، مُحرّف للكلم عن مواضعه، وهذا فتح لباب الزندقة والإلحاد، وهو معلوم البطلان بالاضطرار من  دين الإسلام) (مجموع الفتاوي) 13/ 243

[9] سخنی کوتاه در مورد نهج البلاغه: مولف این کتاب 350 سال پس از امام علی بدنیا آمد و بطور مستقیم و بدون ذکر هیچ سلسله سندی، اقوالی را به امام علی نسبت میدهد ولذا نمیتوان آنرا مستند شمرد. در این حالت هر کس میتواند یک چنین کتابی از سخنان رقیق را جمع آوری کرده و با باطل های ذهنی خود در هم آمیزد و آنرا به شخصی که دوست دارد منتسبت کند.

[10] این سخن صحیح است و البته توجه به این نکته نیز الزامیست که پیامبر آنرا برای آن دسته از مردم تبیین میکرده اند.

[11] ان شاء الله. و مطالعه و تفکر در آیات قرآن با دلی صاف و بدون غرض و مرض برای هدایت کسی که به دنبال حقیقت است کافیست و قرآن شفای صدور است و بسیاری از مردمان سایر ادیان در عصر کنونی به همین شیوه راه هدایت را یافته اند والله تعالی اعلم.


پاسخ

  1. سلام
    به نظر من تفسير نياز نيست. چون خداوند در قرآن فرموده ما اين كتاب آسماني را براي شما ساده كرديم. پس به نظر من نيازي به تفسير ندارد.


بیان دیدگاه

دسته‌بندی